سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :8
کل بازدید :110802
تعداد کل یاداشته ها : 26
103/2/13
10:8 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
متین[390]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

باغبان هستی:

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.

 

خشم لبریز از مهربانی:

مهربانی و لطافت مادر را بارها یاد کرده ایم و ستوده ایم، ولی من، لحظه های ناب خشم و قهر او را نیز می ستایم؛ لحظاتی که پایم در راه می لغزید و سوی بیراهه می رفتم؛ لحظاتی که دست به خطا می بردم و از سر جهل راه عصیان پیش می گرفتم. نه به کلام او دل می سپردم و نه به نگاه زنهار زده اش وقعی می نهادم. سر در جیب جهالت فرو کرده، راه خود می رفتم و او چون کوهی سترگ، راه بر من می بست. چون رودی خروشان می خروشید، آن گونه که خود را خردتر از آن می دیدم که نافرمانی کنم و چه زود پرده جهالتم دریده می شد و چشم دلم گشوده، و می دیدم که با آن خشم لبریز از مهربانی اش، چگونه راه مرا بر پرتگاه خطا بسته است و آن گاه، فروتنانه به سپاسش می نشستم.

 

قدرت مندی و جدیت:

به همان اندازه که مهربانی و لطافت مادر قابل ستایش است، قدرت مندی و استواری او در راه تربیت صحیح کودک نیز قابل تحسین، و شایسته ستایش است. مادر فهمیده و دانا، با جدیت از مشاجره با کودک و یا کوتاه آمدن در مورد خواست های نا به جای او دوری می کند و با قدرت مندی، راه او را بر خطا می بندد و این، بهترین راه برای حفظ سلامت جسمی و روحی کودکی است که نه خوب و بد را می شناسد و نه می تواند بفهمد و بشناسد.

 

گام به گام رو به سعادت:

مادر مسلمان، در کنار همه محبت های مادرانه و عاطفه بی پایانی که خداوند به او بخشیده، چون راهنمایی است که کودک را از همان ابتدا با اصول اسلامی آشنا می کند. او با نقل داستان های واقعی یا تخیلی، تذکر گام به گام و بیان کودکانه از واقعیت ها و بایدها و نبایدها، کودک را با رفتاری مطلوب و اسلامی پرورش می دهد، آن گونه که این رفتارها از همان آغاز کودکی در وجود کودک برجسته می شود. چنین مادرانی که راه سعادت را بر روی فرزندان خود می گشایند، شایسته تحسین و پاداش الهی هستند.

 

عظمت مقام مادر:

در قانون خلقت، هرچه مقام آفریده ای بالاتر است، وظایف او هم سنگین تر می شود. در این میان، زن که به عنوان انسان، جانشین خدا در زمین و به عنوان مادر، پرورش دهنده افراد جامعه بشری است، از مقام بلند و والایی برخودار است. آیت الله جوادی آملی، در مورد عظمت مقام مادر و وظایف او چنین می نویسد: ?یک سلسله مسئولیت های پرورشی به عهده مادر است که مرد از آن محروم است. زن حداقل سی ماه یک سری مسئولیت هایی دارد که مرد ندارد. در این سی ماه که کودک مستقیماٌ از مادر تغذیه می کند، مادر مسئول حفظ دو نفر است؛ یکی برای خود و دیگری برای کودک. آیا این عظمت زن نیست؟ این مسئولیتی نیست که ذات اقدس الهی به زن داده است که به زن فرمود: مسئولیت در حفظ اندیشه ها، افکار و عقاید بیش از مرد است. تو مسئول دو نفری. از این رو مواظب افکار و اندیشه هایت باش؛ زیرا که بسیاری از مسائل، از راه اندیشه به فرزند می رسد?.

 

تعالی اندیشه در مادر:

حساسیت مقام زن و دشواری وظایف او، و سنگینی اموری که در خلقت بر عهده او نهاده شده، بسیار دشوار و در عین حال ظریف و دقیق است. توجه مادران به این وظایف حساس، باعث سلامت جامعه بشری است. استاد جواد آملی در این باره چنین می نویسد: اگر مادری بداند که اندیشه های او در کودک اثر می گذارد، اندیشه ها و بینش های خود را تعالی بیشتری می بخشد، وظیفه مادری تنها این نیست که با وضو بچه را شیر بدهد و (یا هنگام شیر دادن) بسم الله بگوید که اینها امور ظاهری و عبادت های ظاهری است؛ بلکه دین می فرماید: مواظب اندیشه های خودت نیز باش.

 

تجلیل ویژه از مادر:

خداوند در جای جای قرآن کریم، به تکریم و احترام پدر و مادر و احسان به آنها سفارش و در مواردی، احسان به والدین را در کنار عبادت حق ذکر می کند. ولی با همه این توصیه ها، در جایی که از زحمات آن دو یاد می کند، تنها از دشواری هایی که مادر تحمل کرده نام می برد و می فرماید: ما انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، (خاصه مادر) زیرا مادرش (بار وجود) او را به سختی حمل کرده و به سختی فرو نهاده است. بله آن جا که سخن از سختی ها و زحمات است، خداوند نام مادر را به صورت مخصوص بیان می دارد تا بلندای حق او بر فرزند، آشکار گردد.

 

بلندای مقام مادری:

استاد جوادی آملی درباره توجه و اهتمام زنان به امور خانواده و وظیفه حساس مادران می فرماید: مبادا  ارزش های مادی و عادی، مقام والای مادری را به دست نسیان بسپارد و آن را کمتر از سمت های دیگر وانمود کند و خانه داری و مدیریت داخلی خانواده که رکن اصیل جامعه اسلامی است، کم رنگ گردد.

 

منزلت رفیع مادر:

حساسیت وظایف مادر به قدری والا و دقیق است که توجه یا عدم توجه به آن، تأثیر آشکار و عمیقی بر آینده کودک و جامعه می گذارد. در حقیقت، مقام مادری پستی کلیدی در جامعه است.

استاد جوادی آملی در مورد مقام مادر می فرماید: نه اعضای خانواده مجازند مقام شامخ مادری را تنزل دهند، نه افراد جامعه می توانند منزلت رفیع مدیریت داخلی خانه را سبک تلقی کنند، نه نظام حکومتی و سیستم اداره جامعه حق دارد از بهای لازم آن غفلت یا تغافل کند، و نه خود زنان مأذونند که از شناخت چنین جایگاه رفیعی جاهل بوده و یا تجاهل نمایند.

 

دعا برای والدین:

خدای متعال در کتاب آسمانی اش، قرآن کریم، در چهار مورد احسان و اکرام والدین را بلافاصله بعد از توحید و عبادت خود ذکر کرده که این نشان دهنده تأکید بر وجوب احترام و احسان به والدین و بزرگ داشت مقام آنان است. افزون بر این، در موارد چندی نیز مؤمنان را به دعا در حق والدین و طلب آمرزش برای آنان توصیه کرده است. ما نیز در این روز بزرگداشت مقام مادر، دست به  دعا بر می داریم و از خدای یگانه برای همه مادران مهربان برکت، رحمت و عزت می طلبیم.

 

گاه نیازمندی:

مادران اسوه های فداکاری، جلوه های صبوری و آینه های بردباری اند که کودک را از آغاز بودنش در آغوش پر مهر خویش گرفته و در پناه حمایت خود می پرورانند. لحظه ای از فکر کودک خود غافل نمانده و اندکی بی توجهی به او روا نمی دارند. چه زیباست اگر چنین اسوه های صبوری و فداکاری را، گاهِ پیری که نیازمند حمایت و هم یاری اند، با مهربانی و رحمت بپذیریم، دست یاری به سویشان بگشاییم، و مقام بلندشان را پاس داریم. 

 بر گرفته از : http://www2.irna.ir/occasion/rooze-zan-85/index.htm


87/4/4::: 11:37 ص
نظر()
  
  

 1ـ به ام‏سلمه فرمود: برایم آبى آماده کن تا بدان غسل کنم، ام‏سلمه آب را آورد، غسل کرد و جامه پاکى پوشید، دستور داد بسترش را در وسط اتاق بگستراند،به طرف راستش رو به قبله خوابید و دست راستش را زیر صورتش گذاشت.(1)
2- در روایت دیگرى آمده که: حضرت به اسماء فرمود: آبى برایم آماده کن، بعد با آن غسل کرده و سپس فرمود: جامه‏هاى جدیدم را به من بده، آنها را پوشیده و فرمود: بقیه حنوط پدرم را از فلان جا برایم بیاور و زیر سرم بگذار و مرا تنها گذاشته و از اینجا بیرون برو، مى‏خواهم با پروردگارم مناجات کنم.
اسماء مى‏گوید: از اتفاق بیرون شدم و صداى مناجات آن حضرت را مى‏شنیدم، آهسته به طورى که مرا نبیند وارد شدم دیدم دست به سوى آسمان دراز کرده و مى‏گوید: پروردگارا به حق محمد مصطفى و اشتیاقى که به دیدار من داشت، و به شوهرم على مرتضى و اندوهش بر من و به حسن مجتبى و گریه‏اش بر من و به حسین شهید و پژمردگى و حسرتش بر من و به دخترانم که پاره تن فاطمه مى‏باشند و غم و اندوهى که بر من دارند، از مى‏خواهم که بر گناهکاران امت محمد ترحم فرمائى و آنان را بیامرزى و به بهشت وارد کنى که تو بزرگوارترین سؤال شوندگان و مهربان‏ترین مهربانانى. (2)


3- و گفت: قدرى مرا به خود واگذار و بعد مرا بخوان، اگر پاسخ تو را دادم که بسیار خوب و اگر جوابى ندادم بدان که من به سوى پدر خود، (یا پروردگارم) رفتم.
اسماء لحظه‏اى حضرت را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابى نشنید، صدا زد اى دختر محمد مصطفى، اى دختر گرامى‏ترین کسى که زنان حمل او را عهده‏دار شدند، اى دختر بهترین کسى که بر روى ریگ‏هاى زمین پاى گذارده، اى دختر کسى که به پروردگارش به فاصله دو تیر کمان و یا کمتر نزدیک شد، اما جوابى نیامد چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت، مشاهده کرد از دنیا رخت بر بسته است، خود را به روى حضرت انداخت و در حالى که ایشان را مى‏بوسید گفت: فاطمه آن هنگام که نزد پدرت رسول خدا رفتى سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان، آنگاه گریبان چاک زده و از خانه بیرون آمد، حسنین به او رسیده و گفتند: اسماء مادر ما کجا است؟ وى ساکت شد و جوابى نداد، آنان وارد اتاق شده دیدند حضرت دراز کشیده حسین علیه‏السلام حضرت را تکان داد دید از دنیا رفته است، فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصیبت مادر پاداش دهد.
حسن خود را بر روى مادر انداخته و گاهى مى‏بوسید و مى‏گفت: اى مادر با من سخن بگو پیش از آن که روح از بدنم جدا شود، و حسین جلو آمده و پاهاى حضرت را مى‏بوسید و مى‏گفت: اى مادر من پسرت حسینم، پیش از آنکه قلبم منفجر شود و بمیرم با من صحبت کن.
اسماء به آنها گفت: اى فرزندان رسول خدا بروید نزد پدرتان على علیه‏السلام او را از مرگ مادرتان خبردار کنید، آن دو از منزل بیرون رفته و صدا مى‏زدند:یا محمداه یا احمداه، امروز که مادرمان از دنیا رفت رحلت تو تجدید شد، بعد به مسجد رفته و على علیه‏السلام را خبردار کردند حضرت با شنیدن خبر فوت فاطمه علیهاالسلام از هوش رفت و با پاشیدن آب بر او به هوش آمد و چنین گفت: اى دختر حضرت محمد به چه کسى تسلیت بگوئیم، من همیشه به وسیله تو دلدارى داده مى‏شدم، بعد از تو چه کسى موجب دلدارى و تسلیت من خواهد شد.

برگرفته از : http://www.yazahra.net/far/selecttext.php?ic=378&subid=10

مراجع

 1ـ بلادى بحرانى «وفات فاطمه الزهراء» 77.
2ـ وفاه فاطمة الزهراء/ 78.

 


87/3/17::: 4:7 ع
نظر()
  
  
 
محدث اربلى، از علماى ارجمند قرن هفتم و صاحب «کشف‏الغمه فى معرفة الأئمه»
در مورد آرزوى مرگ، در دل و جان دختر گرامى و با فضیلت پیامبر عالیقدر
اسلام، بیان روشن و توضیحات مفید و روشنگرى دارد که بازگویى آن در بر
دارنده‏ى نکته‏هاست. از این رو شمه‏اى از آن گفتار به صورت اختصار در
اینجا نقل مى‏شود. وى مى‏گوید:
«طبیعت بشر بر حب ذات و علاقه به ادامه‏ى حیات خویش نهاده شده است. عموما
بشر از مرگ گریزان و عاشق و علاقمند حیات و زندگى خویش است. انبیاى الهى
هم با آن همه عظمت و جلالت قدر و فضیلت، باز از این قاعده مستثنى نیستند،
و در این علاقه با عموم مردم شریک و یکسان‏اند. داستان حضرت آدم (ع) با آن
همه طول عمر و مدت زندگى‏اش باز هم آرزوى حیات و ادامه‏ى زندگى را داشت و
همیشه از خداوند متعال آرزوى عمر طولانى و زندگى بیشتر مى‏کرد، خود گواهى
بر این حقیقت است.
حضرت نوح (ع) که از لحاظ سن و سال در حدى بود که به تصریح قرآن مجید، تنها
950 سال در میان قوم خود به دعوت مردم و تبلیغ راه حق و توحید مشغول بود،
وقتى اجلش فرارسید هنوز از زندگى سیر نبود. زیرا چون در لحظات آخر از او
پرسیدند که دنیا را چگونه یافتى؟ پاسخ داد: «دنیا را خانه‏اى دیدم داراى
دو در، که از یک در به اندرون آیند و از در دیگر بیرون روند» و مفهوم این
جمله، شدت علاقه به حیات و دشوارى جدایى از دنیا را در نظر آن پیغمبر
کهن‏سال و منادى توحید نشان مى‏دهد.
و یا حضرت ابراهیم (ع) از حقتعالى خواسته بود که تا او خودش آرزوى مرگ نکرده است، او را از دنیا نبرد.
و یا حضرت موسى (ع) در مفارقت از دنیا و به هنگام فرارسیدن آخرین لحظات
عمر، با ملک‏الموت محاجه و گفتگو داشت و دل از دنیا نمى‏برید.
آرى اینها، فقط شمه‏اى از احوال انبیاى عظام بود که با وجود علو درجه و
رفعت شأن و عظمت مقام، باز از دنیا سیر نمى‏شدند و به ترک حیات و قطع
زندگى رغبت نداشتند...
ولى فاطمه‏ى زهرا (ع) با آن سن و سال اندک و در عنفوان جوانى، چنان با شور
و شوق در انتظار مفارقت از دنیا و ترک حیات بود که دریافت خبر رحلت خویش
از پدرش را جشن و سرور تلقى مى‏کرد، و بسیار خوشحال و شادمان بود که زودتر
بر پدر بزرگوارش نزول خواهند کرد. و این امر، یکى از اسرار عظمت روحى و
معنوى اهل‏بیت (ع) است که در آنان به ودیعت نهاده شده، و امرى است که تنها
به آنان اختصاص دارد». (1)همین معنى را فاطمه (ع) خود نیز ضمن همان خطبه‏ى
شورانگیزى که در مسجد مدینه و در حضور جمع کثیرى از مردم ایراد کرد، بیان
فرموده است. بدین‏صورت که حضرتش در آن گفتار کوبنده و پرشور، پیرامون رحلت
پدر بزرگوار خود مى‏گوید:
«خداوند او را با رحمت و رأفت خویش به سوى جوار خود قبض روح فرمود، و از
مشقت و رنج و درد این دنیاو تحمل وزر و بال آن آسوده ساخت و مشمول رضوان و
خشنودى خود نمود».(2)
این جملات عمیق، خود مى‏تواند بازگوکننده‏ى دیدگاه کلى و عمومى زهرا (ع)
نسبت به مرگ و انتقال از این جهان باشد. در واقع این سخنان پرمعنى، نگرش و
جهان‏بینى زهراى اطهر (ع) را ترسیم مى‏کند و نشان مى‏دهد که در نظر او،
رخت بربستن از این جهان و شتافتن به سوى باقى، عالى‏ترین راه رهایى از
مشقات دنیا و رسیدن به جوار رحمت و رأفت حق است. لذا کسى که چنین دیدگاهى
نسبت به مرگ دارد، طبیعى است که در مورد مرگ خود نیز از همین دیدگاه به
مسأله مى‏نگرد. آنچه از بیان زهرا (ع) در مورد رحلت پدر بزرگوارش استفاده
مى‏شود، در حقیقت تأییدى استوار، بر همان عامل روحى و معنوى در نهاد اوست
که باعث مى‏شود تا از شنیدن خبر رحلت خود نیز شادمان گردد.
در روایت وارد است هنگامى که فاطمه زهرا علیهاالسلام با تمام توان در دفاع
از ولایت امیرالمؤمنین و حکومت اسلامى برآمد در این مسیر به مصیبتها و
ناگواریهاى گوناگون گرفتار شد. پس از آنکه امیرالمؤمنین علیه‏السلام را از
حکومت کنار دید و حادثه‏ى غدیر را فراموش شده‏ى امت وقت دید و آن هنگام که
فدک و حقوق اقتصادى خود را در دستان نامردان نااهل دید و در دفاع از حقوق
خود ناامید گشت و پس از آنکه حریم و حرمت اهل‏بیت را توسط هتاکان منافق
محل امنى نیافت، و آنگاه که حتى مردم را از صداى گریه‏هاى خود دلتنگ دید
دست به دعا برداشت و آرزوى ملاقات با خدا و رسول خدا را نمود. در کتاب
نهج‏الحیاة آمده است: درباره‏ى شکوه‏ها و غمهاى جانکاه حضرت زهرا
علیهاالسلام پیامبر گرامى اسلام به اصحاب خویش خبر داده و فرمود:
"دخترم آنچنان در امواج بلاها و مصیبتها، غمناک و نگران مى‏شود که دست به دعا برداشته، از خدا آرزوى مرگ و شهادت کند، مى‏گوید:"
یا رب انى قد سئمت الحیاة و تبرمت باهل الدنیا فالحقنى بأبى الهى عجل وفاتى سریعا.
(پروردگارا! از زندگى خسته و روى گردان شده‏ام و از دنیازدگان، بلاها و
مصیبتهاى ناگوار دیده‏ام، خدایا مرا به پدرم رسول خدا متصل گردان و مرگ
مرا زود برسان.)
3








بر گرفته از : http://www.yazahra.net/far/selecttext.php?ic=373&subid=10

مراجع
1ـ کشف‏الغمه، ج 2، ص 82.
2ـ «قبضه اللَّه قبضة رأفة و اختیار رغبة بمحمد عن تعب هذه الدار موضوعا
عنه اعباء الأوزار محفوفا بالملائکة الأبرار و رضوان الرب الغفار و جوار
الملک الجبار».
3ـ نهج‏الحیاة/ ح 118/ ص 204



  
  
                                                      این شعرتوسط یک بچه آفریقایی نوشته شده

 "کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 "


"عکس تزئینی است"

 

وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم،
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم،
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم

 

و تو، آدم سفید،

 

وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی،
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای،
وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی،
و وقتی می میری، خاکستری ای 


و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟ .........

   -----------------------

"When I born, I Black, when I grow up, I Black,
When I go in Sun, I Black, when I scared, I Black,
When I sick, I Black, and when I die, I still black...
And you White fellow,
When you born, you pink, when you grow up, you White,
When you go in Sun, you Red, When you cold, you blue,
When you scared, you yellow, when you sick, you Green,
And when you die, you Gray...
And you call me colored? ......."

برگرفته از : http://www.godahad.blogfa.com

  
  

سلام ، امروز میخوام یکی از اشعار پدرم را که یکی از شاعران گمنام این مرز و بوم است و برای دل خودش شعر می‌گوید در اینجان بیاورم. تخلص ایشان قبلاً "قدسی" بود و لیکن جدیداً به "سید" تغییر نام یافت، علت را نمی‌دانم شاید تخلص "قدسی" مربوط به شخصی دیگری بوده است. البته این شعر در ابتدای کتابچه ایشان که قصه حضرت یوسف را بیان نموده‌اند، آمده است و این شعر بسیار طولانی بوده و فقط اولین شعر از این کتابچه آمده است.

بنام خداونـدنقـش آفرین 

 که هم اولیـناست و هم آخـرین

خداوند روح وخداوند جـان

 خداونـدبخشنـده مهـربان

همـانکس که هستی نمود ازعـدم

 زمین و زمان، عرش و لوح وقلـم

جهـان دم بدم خرم ازفیـضاوسـت  

 بحق هروجودی به جایشنکوســت

ستــایش خـــدا را که ارض وسمــاء

 ســـراسر به هستی کنندش ثنـــــــا

فقـط او ســزاوار حمـــدوثنــــاست

 کـــه او بی نیــازازهمـهماسـواست

بدیــن رحمت ونعمـــت بی قیـــــاس

 نشــاید تـــوان گفتاو را سپـــاس

به هـــر ذره ام ار بــــــود صـد زبــان

 هــزاران یکــی شکر او کـی توان ؟

ســــلام و درودم بختـــــم رســل

 بـــر احمـــد رسول خدا ، عقل کل

درودم بـــــه مهـــر عدالــــت علــی

 به زهــــــرای مرضیـــه دخت نبـی

بـــه یک یک امــامــــان والامقــــام

از ایـــن کمترین صد هـــزارانسلام

ســــــراپــا نیـــــازم مــــن روسیاه

 سیــه نامه دارم زجــــرموگنـــــاه

خطـــا درخفـــا وعیــان شـــد بسی 

 بجــز حــی غافــــــر ندارم کــسی

خدایــــــا امیدم به غفران توســــت

 بـــه قدری که خوفـــم زنیران توست

ببخشـا مـــــرا ایـــن گنــاه عظیم

 که تــنها تو بخشنده‌ای یاکــریم

بجــز عشق پیغمبــر و آل او

 ندارم ، بعــــزت مبـــرآبــرو

شاعر : حاج سیدجلال حسینی


87/1/25::: 10:42 ع
نظر()
  
  

اولین نگاشته خود را در سال شکوفایی و نوآوری آورده‏ام؛ به قول دوست عزیزم آقارضا (http://mehraboon.parsiblog.com)

بشکفد شکفته من در شکوفایی بهار


بهار فصل نو شدن و فصل تازه شدن است بهتر است ما هم مانند طبیعت که لباس نو بر تن می‌نماید، خلقیاتمان را نو کنیم و در رفتارمان تجدید نظر بنماییم تا بتوانیم با انرژی بیشتری در این سال جدید فعالیت نماییم. بهار فصل زیبای‌های خدواند متعال است که بر زمینیان ارزانی داشته است، بهار فصل روییدن علف‌ها در دل بیابان‌ها و چمن‌زارهاست، بهار فصل دگر اندیشی است، فصل شکوفه دادن درختان و گلها می‌باشد. من در میان فصول سال، بیشتر از همه فصل بهار را دوست دارم ، بهار فصل اعتدال است، فصل زنده شدن است پس بیایید از طبیعت سرمشق بگیریم و برای محقق نمودن اهدافمان از نو بیندیشیم و دوباره تلاش کنیم.
موفق باشید ای دوستان ایرانی من

87/1/24::: 10:53 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام تولدت مبارک ایشالا صد سال زنده باشی البته اگر دوست داشتی میتونی بیشتر هم زنده باشی!
+ سلام تولدت مبارک ایشالا صد سال زنده باشی